خدایا شکر که لایق مادر شدنم.....
روز 19 خرداد بعد از اینکه تموم شب رو من و بابایی نخوابیده بودیم رفتم آزمایشگاه بیمارستان خودم و به همکارم توی آزمایشگاه گفتم می خوام تست بارداری بدم.آزمایش خون رو دادم و رفتم درمانگاه خودم.قرار شد ساعت یک جوابش رو بهم بدن تا ظهر فقط چشمم به ساعت بود و انگار عقربه ها تکون نمی خوردن.باباتم هی زنگ میزد و منتظر بود.بالاخره ساعت یک شد و رفتم آزمایشگاه.پاهام یاری نمی کرد وقتی رسیدم هنوز جوابش چاپ نشده بود و توی کامپیوتر رو نگاه کرد و گفت بتات 500 !! مامانی بتای بالا یعنی مادر شدن یعنی عروسک داشتن.. ی لحظه رفتم تو آسمونا و تمام صورتم داغ شد .فورا پرینتش رو گرفتم و اومدم بیرون و به بابایی خبر دادم اونقد خوشحال ...
نویسنده :
مامان بهناز
12:37